روایتی محلی از اسطورهی جهانی میل به زندگی جاودان
بسیاری از صاحب نظران بر پیوند میان افسانهها و اسطورهها تاکید دارند، در میان آنان میتوان به لوی استراوس اشاره نمود که ضمن اشاره به پیوند میان اسطورهها و افسانه های پریان بر طبقه بندی افسانه های پریان بر اساس بن مایه مشترک آنها با اسطورهها تاکید دارد.
آن چه افسانهها را بیش از پیش مورد توجه ما قرار میدهد، خوانش نمادین آنها از زندگی بشر و مسایل پیرامون آن میباشد. در ادبیات شفاهی [..] لرستان، افسانهها مانند سایر اقوام گرمابخش شبهای سرد زمستان و محمل اندرزهای بزرگان به نسل آینده میباشد. این افسانهها به نامهای مختلف هم چون، متل، بی بی، پارچا و... در بین طوایف لر و لک مطرح هستند و تنها نقش سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت را ندارند، بلکه در ظرف آنان باورها و سنن مختلف نیز در گذر زمان راه میپویند. تصور انسان کهن دربارهی جوانب زندگی خویش را میتوان در افسانهها مشاهده نمود. تبلور جهان زندگی انسان در افسانهها با پرداختن آنها به مسئلهی مرگ و در مقابل آن زندگی جاودان بیشتر مشخص میشود. جنبههایی که در اسطورهها هم حضور دارند و به صورتی دیگر بیان میشوند. افسانهها دارندهی بسیاری از مشخصات فرهنگی روایت کننده های خود میباشند. ازین رو درک و تحلیل آنها برای دریافت ریشه های فرهنگی اقوام و ارتباطات فرهنگی ملل دارای اهمیت است. افسانهها علاوه بر روایت باور های کهن و عام بشری، در خود ویژگیها و عناصر محلی را نیز دارا میباشند و در گذر زمان و تحولات فرهنگ، مشمول پیرایش و گاه افزایشهایی میشوند. در این مقاله تلاش میشود ارتباط افسانه های لرستان با اسطورهها با استفاده از الگوی پیشنهادی مختاریان (1384) انجام گیرد، این الگو برگرفته از مقالهی لوی استراوس از تحلیل و تطبیق ساختاریِ افسانهها و اسطورهها میباشد. این مقاله در نقد طبقه بندی پراپ از افسانهها ارائه شده. این بررسی از خلال وجود بن مایهی مشترک تلاش برای دست یابی به زندگی جاودان در افسانههایی از لرستان با اسطورهی گیل گمش دنبال میگردد. در این پژوهش به ویژگیهای محلی افسانهها نیز پرداخته خواهد شد.
بیان مسئله و اهمیت تحقیق:
در ادبیات شفاهی هر قوم و ملتی مضمونهای مختلف وجود دارد که روشن شدن خاستگاه و معانی درونی آنها میتواند گامی در جهت شناخت و درک بیشتر آن باشد. افسانه های پریان به دلیل حضور عنصر تخیل و آرمان پردازی که گاه از دایرهی حقیقت خارج شده، به عنوان خرافات پنداشته شده و مورد بی توجهی قرار میگیرند. غافل از اینکه «بسیاری از ابداعات و تلاشهای بشر، از خواستها و آرمانهایی که در افسانهها به آنها پرداخته شده است ریشه گرفتهاند».(دلاشو،149،1364)
امروزه با توجه به سرعت تحولات فرهنگی جوامع و آنچه در لرستان دیده میشود، به نظر میرسد که، اجزاء مختلف فرهنگ در لرستان و به ویژه ادبیات شفاهی ما به علت تغیرات زبانی ونیز تأثیرات فرهنگی، ناشی از تأثیر رسانهها و زندگی شهری و پیامدهای آن در معرض فراموشی و اضمحلال قرار گرفته است. این جاست که ضرورت پرداختن به این امر احساس میشود. البته آسیب شناسی ادبیات شفاهی خود شایستهی توجه کلان سازمانهای مرتبط و اندیشمندان این حوزه است. افسانهها به عنوان بخشی از میراثِ نیاکان دور و نزدیک ما، در بستر خود اطلاعات بسیاری از ویژگیهای زبان شناختی و فرهنگی را دارا میباشد. وجود واژگان کهن، اشاره به آداب و رسوم و... میتواند دلیلی برای توجه محققان به افسانهها باشد.
افسانهها حاصل اندیشهی گذشتگان در وقایع گوناگون زندگی است که تا کنون سینه به سینه، نقل شدهاند و امروزه با هجوم زندگی شهری به دورترین خلوتهای زندگی ما، به تدریج از مجالس رخت بر بسته و با کم شدن آنها از زندگی، از ژرفای پندها و حکمتهای شناور در آنها بی بهره میمانیم.
روشن ساختن پیوند افسانههای پریان با اسطورهها میتواند راهی برای پی بردن به عمق اندیشهی مستتر در افسانهها و اهمیت آنها در میان تولیدات غیر مادی انسان ایجاد نماید. از طریق افسانه و اسطورهها ما میتوانیم به ویژگیها و چگونگی افکار اقوام در مورد مسائل مختلف پی ببریم، به این دلیل که در این نقلها راویان و سازندگان آنها آگاهانه و شاید ناآگاهانه عناصری از فرهنگ محلی خود را در شرح مسائل به کار بردهاند.
پیشینهی پژوهش:
محمدجعفر محجوب گردآورندهی مجموعه مقالات در مورد ادبیات عامیانهی ایران صادق هدایت، فضل ا... صبحی و حسین کوهی کرمانی را پیشگامان گردآوری داستانهای عامیانه در ایران میداند (محجوب،1378).
پس از آنها محققان دیگری هم زحمات بسیاری در گردآوری و ثبت افسانهها متقبل شدهاند. در این بین میتوان به سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، صمد بهرنگی، بهروز دهقانی، ابراهیم شکور زاده و گردآوری افسانه های ایرانی در چند مجلد توسط علی اشرف درویشیان و رضا خندان، گردآوری افسانه های خراسان توسط حمید رضا خزاعی و تلاشهای دیگران اشاره نمود. تلاش مرتضی هنری، محسن میهن دوست و کاظم السادات اُشکوری (مازلوف،1376)، که همگی در راه گردآوری افسانه های رایج در میان مردم ایران سعیها نمودهاند، نیز شایسته یادآوری و توجه است.
در لرستان نیز کار گردآوری افسانهها از طرف علاقهمندان این حوزه دنبال شده است. برای نمونه میتوان به آثار زیر اشاره نمود. گردآوری چندین داستان و افسانهی لری توسط داریوش رحمانیان، عزیزا... کشاورز و حجت ا... حیدری در سه مجموعهی جداگانه و نیز چندین افسانه از لرستان در مجموعهی چند جلدی علی اشرف درویشیان و رضا خندان، از نمونهی این گونه تلاشها میباشد.
علاوه بر آثاری که تنها جنبهی گردآوری افسانهها را دارا میباشند باید به پژوهش انجام شده توسط فرزانه سجادپور اشاره کرد، که در آن علاوه بر گردآوری افسانهها به طبقه بندی و تحلیل رمزها و ریشه های اسطوره ای ویژگیهای محلی موجود در افسانهها نیز، اشاره شده است.
چهارچوب نظری:
چهارچوب نظری مورد استفاده در این مقاله، برگرفته از مقالهی لوی استراوس در نقد طبقه بندی محقق روسی، ولادیمیر پراپ از افسانههای پریان میباشد. پراپ در این کار طبقه بندی خود را بر اساس چگونگی توالی خویش کاریها (کارکردها) ی موجود در افسانهها که به شخصیتهای مختلف نسبت داده شدهاند، قرار داده است. در این اثر پراپ بیان میکند که گر چه تعداد خویش کاریهای موجود در افسانه های پریان نامحدود نیست، اما ترکیبهای نامحدودی را میتوانند به وجود آورند، در نتیجه پراپ طبقه بندی خود از افسانه های پریان را با نشان دادن فرمولهایی که از چگونگی چینش این خویش کاریها به وجود آمدهاند انجام میدهد.
استراوس در مقالهی یاد شده عدم توجه پراپ به محتوا و کم اهمیت دانستن آن نسبت به صورت را مورد انتقاد قرار میدهد. او این نکته را چکیدهی تفاوت میان ساختارگرایی و صورت گرایی میداند. به قول باستید (1370)، در واقع تفکر استراوس در توضیح اساطیر، شناخت معنی را در بر میگیرد.
به باور پراپ افسانه های پریان از لحاظ تاریخی در عناصر ریخت شناسانه ی خود اسطوره ای را نشان میدهد. استراوس تشخیص رابطه میان اسطوره و افسانه از سوی پراپ را از نقاط مثبت کار او میداند و خود نیز به جدایی میان آن دو عقیده ای ندارد. «پراپ اسطورهها را قلمروهایی دور دست میداند که قصه های عامیانه ریشه های خود را در میان آنان میجویند» (پراپ،70،1371). در مقابل استراوس عقیده دارد که مردم شناس از چنین تعبیری پرهیز خواهد نمود. به این دلیل که ما امروزه افسانهها و اسطورهها را در کنار هم میبینیم. «اسطوره در پی شناخت واقعیت است و بن مایههایش را بر حسب دریافت واقعی خود از جهان شکل میدهد، ولی در افسانهها این بن مایهها گر چه خاستگاهی مشابه با اسطوره دارند ولی بنا بر آرمان و آرزوی آدمی، هدفی دیگر دنبال میکنند» (مختاریان 138،1384). در این جا بر اساس آن چه پیرامون رابطهی ساختاری افسانهها و اسطورهها وهم چنین رابطهی تکمیلی آنها نسبت به یکدیگر گفته شد، بر آنیم که ضمن نشان دادن این ارتباط با توجه به تطبیق عناصر ساختاری افسانههایی از لرستان با اسطورهی گیل گمش، ویژگیهای محلی موجود در این افسانهها را نیز بر شمریم.
انجام بررسی ساختاری:
گیل گمش پهلوان شهر اورک است که، سرگذشت او را از طریق الواحِ گلی از فراز و نشیب تاریخ گذشته و پس از قرنها به ما رسیده است. دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور در پیشگفتار کتاب حماسهی گیل گمش، اثر دونا روزنبرگ 1389، گیل گمش را به خاطر این که دو سوم از وجودش از خدایان است دارای ویژگیهای اسطوره ای میداند. گیل گمش در پی رسیدن به حیات جاودانه تلاشهای زیادی میکند. اما در آخر او نیز مانند سایر انسانهای میرنده، در برابر مرگ و فانی بودنش راه گریزی ندارد.
در اساطیر و افسانه های اقوام و ملل دیگر اندیشهی بی مرگی و زندگی جاودان همواره دیده میشود، در اساطیر ایران جمشید نمایندهی تلاش برای دست یابی به زندگی جاوید است، اما در آخر با از دست دادن فره ی ایزدی که پیامد ادعای ایزد بودن اوست به دست اژی دهاک نابود میگردد (رزنبرگ،1389). ایرج بهرامی در پژوهشی دیگر، روئین تنی اسفندیار کیانی (ایرانی)، آشیل (یونانی)، زیگفرید (ژرمنی)، بالدر (اسکاندیناوی) را نشان گر آرزوی انسان برای دست یابی به زندگی جاودان میداند، که در آخر هر کدام از این روئین تنان در مقابل مرگ دریچه ای گشاده دارند و راه گریزی در برابر مرگ ندارند. (بهرامی،1385)
افسانه های لرستان هم مانند افسانهها و اسطوره های دیگر اقوام، از این میل مشترک بشری تهی نیست و روایت گر تلاشهایی برای رسیدن به این مقصود هستند.
در این جا کوشش میشود از الگوی پیشنهادی مختاریان (1384) در قالب مقاله ای در فصل نامهی انسان شناسی، برای طبقه بندی افسانه های پریان بر پایهی تطبیق ساختاری و بن مایههای مشترک آنها با اسطورهها، ویژگیهای محلی افسانهها نیز توضیح داده شود. برای این کار به تطبیق ساختاری روایت سومری مرگ گیل گمش، ترجمه شده از الواحِ رُسی توسط یانیک بلان، با دو افسانه از لرستان که یکی به گویش لکی، که توسط نگارنده گردآوری شده و دیگری به گویش لری منتخب از پژوهش سجادپور 1389، خواهیم پرداخت.
در گویش لکی طوایف ساکن شهرستانهای دلفان و کوهدشت افسانهها را با نام پارچا میشناسند. پارچا ی ملک جمشید (راوی: عبدالعلی ابدالیان) روایت گر جستجوهای ملک جمشید در جستجوی جایی که در آنجا نمیرد میباشد- او به قصد یافتن جایی که در آن زندگی جاودان بیابد، سوار بر اسب خوبی که دارد، ترک دیار میکند- در راه به پیر زنی در کنار دریا میرسد- پیر زن دلیل حضور ملک جمشید در آن جا را میپرسد و او هدفش را میگوید- پیر زن میگوید این جا بمان نمیمیری، ملک جمشید میپرسد که تا کی نمیمیرد؟ پیرزن میگوید تا زمانی که آب دریا خشک شود. ملک جمشید میگوید: دست آخر دریا خشک میشود و من خواهم مرد- آن جا را ترک میکند در ادامهی راه به شکارچی میرسد، که اِشکاری (بز کوهی) را شکار کرده و در حال کباب کردن مقداری از گوشت آن است. شکارچی از او میپرسد: تو کجا این جا کجا؟ ملک جمشید داستان جستجوی مکانی که در آن جا نمیرد را میگوید- شکارچی نیز به او میگوید که این جا بمان تا نمیری- وقتی ملک جمشید میپرسد تا کی نمیمیرم؟ جواب میدهد تا زمانی که آن تنگهی بالایی از شاخ اِشکار پر نشود نخواهی مرد- ملک جمشید میگوید عاقبت پر میشود و خواهم مرد- پس به راه خود ادامه میدهد تا به مَرغ زاری میرسد و در کنار چشمه ای برای استراحت میماند- کنیز پریی ای که در آن نزدیکی خانه دارد برای بردن آب به چشمه میآید وقتی چهرهی زیبای ملک جمشید را میبیند محو تماشای او میشود و زمان زیادی میگذرد- در بازگشت پری علت تأخیرش را جویا میشود- کنیز داستان جوان خوش سیما را باز گو میکند. پری وقتی ملک جمشید را میبیند، علت آمدنش را به آن جا میپرسد. وقتی از ماجرا باخبر میشود- به ملک جمشید میگوید: این جا بهشت است و تو هیچ وقت نمیمیری- پری در ادامه دلباختهی او شده- خود را به عقد ملک جمشید درمی آورد- پس از گذشت زمانی صاحب پسری میشوند- روزی ملک جمشید برای شکار بیرون میرود- وقتی در حال خوردن گوشت کبک است به یاد والدینش میافتد و تصمیم میگیرد به دیارش برگردد- اندوهگین به نزد پری میآید- پری وقتی از علت دلتنگی آگاه میشود- به او میگوید: تو هفتاد هزار سال است که این جا هستی- در این مدت تمام خانوادهات مردهاند- ملک جمشید این را باور نمیکند و برای دیدن والدین به راه میافتد. پری دو عدد سیب به او میدهد- در راه به پیر مردی میرسد که گوژپشت و خمیده شده است- پیر مرد با خوردن سیبها جوان میشود- پیرمرد جوان شده میگوید:من عزرائیل هستم تمام عالم را کشتهام و فقط به انتظار تو این جا ماندهام. ملک جمشید مردن والدینش را هم از زبان عزرائیل باور نمیکند از عزرائیل برای رفتن به دیارش اجازه میگیرد- وقتی به دیارشان میرسد هیچ اثری از شهر و پدر و مادرش نمیبیند- به نزد عزرائیل برمیگردد- عزرائیل او را میکشد بنا به توصیهی پری او را به پشت اسبش میگذارد و سر اسب را به طرف راهی که از آن آمده بر میگرداند- وقتی اسب جسد ملک جمشید را به خانهی پری بر میگرداند، پری با تار مویش او را دوباره زنده میکند و با خوشی به زندگی ادامه میدهند.
در این جا به مقایسهی عناصر ساختاری افسانهی ملک جمشید و اسطورهی گیل گمش با استفاده از نظریهی استراوس خواهیم پرداخت.
در افسانهی ملک جمشید:
1- ملک جمشید برای رسیدن به جایی که نمیرد به راه میافتد.
2- ملک جمشید در راه به پیرزنی در کنار دریا میرسد.
3- پیرزن پس از آنکه از علت آمدن ملک جمشید به آن جا مطلع میشود، به او میگوید: آن جا بماند ولی زندگی جاودان نخواهد یافت. ملک جمشید پیرزن را ترک میکند و به راه خود ادامه میدهد.
4- ملک جمشید به شکارچی میرسد و تکرار آن چه در مرحلهی قبل رخ میدهد.
5- ملک جمشید به مرغ زاری که محل زندگی پری و کنیزش که دارای زندگی جاودان است میرسد.
6- پری از ملک جمشید دلیل آمدنش را میپرسد.
7- پری دلباختهی ملک جمشید شده، وقتی او میخواهد به دیارش برگردد، به او دو عدد سیب جوانی بخش میدهد
8- ملک جمشید در راه باز گشت به دیارش سیبهای جوانی بخش را به پیر مردی که از شدت پیری خمیده شده است و چهار دست و پا میخزد میدهد. پیر مرد جوان میشود.
9- پیرمرد (عزرائیل) پس از کشتن ملک جمشید جسدش را روی اسب گذاشته و سر اسب را به طرف عقب برمیگرداند
10- پری، تار مویش را به جسد بی جان ملک جمشید میرساند، ملک جمشید زنده میشود و به همراه پری در بهشت زندگی جاودانه میابد.
در اسطورهی گیل گمش:
1- بعد از مرگ انکیدو گیل گمش از مرگ هراسان و برای رهایی از مرگ آوارهی کوه و بیابان.
2- گیل گمش پس از گذر از کوهستانها در کنار دریا به سیدوری (پیرزن ماهی فروش) میرسد.
3- سیدوری به گیل گمش میگوید: سرنوشت خود را قبول کند. گیل گمش سیدوری را ترک میکند.
4- گیل گمش به اورشانابی قایقران اوتاناپیشتم، دارندهی زندگی جاودان میرسد، از او میخواهد که او را نزد اوتاناپیشتیم ببرد.
5- گیل گمش پس از عبور از دریا به نزد اوتاناپیشتیم شهریار سرزمین دوردست و همسرش که زندگی جاودان دارند، میرسد.
6- اوتاناپیشتیم از گیل گمش نام نشان و دلیل آمدنش را میپرسد.
7- همسر اوتاناپیشتیم که دلش برای پهلوان سوخته و شاید زیبایی اندام گیل گمش دلش را لرزانده، از اوتاناپیشتیم میخواهد به او محل گیاه جوانی بخش را نشان دهد.
8- گیل گمش در راه بازگشت گیاه زندگی را از دست میدهد، گیاه را موجودی خزنده و حلقهوار (مار) میخورد، پوست میاندازد و درخشان شده میگریزد. معنای نام گیاه (مرد-سالخورده- دوباره جوان شده)
9- گیل گمش سپس سرنوشت خود را پذیرفته به شهر خود باز میگردد.
10- مرگ گیل گمش.
نمودار قبل شباهتهای بسیار را میان افسانهی ملک جمشید و اسطوره ای گیل گمش نشان میدهد. علی رغم شباهتهای بسیار در بن مایهی مشترک تلاش برای رسیدن به زندگی جاودان (بی مرگی) و برخورد با شخصیتهای مشابه (و البته تا حدودی با خویش کاریهای مشابه)، تفاوتهای مهمی را نیز مشاهده میبینیم. مهمترین تفاوت در ویژگی اسطوره ای شخصیت گیل گمش یعنی، خدایی بودن دو سوم وجودش میباشد. بعد از آن باید به چگونگی حل شدن مسئله در پایان کار توجه نمود. در حالی که گیل گمش با از دست دادن گیاه زندگی، سرنوشت میرا و محتوم خود را میپذیرد و در نهایت تسلیم مرگ میشود، ملک جمشید با تدبیر پری نه تنها زنده میشود، بلکه به زندگی جاودان، البته در جهانی دیگر (یعنی بهشت) دست مییابد.
در این جا باید به مهمترین تفاوت اسطوره و قصه های پریان که مورد تاکید استراوس نیز بود اشاره نمایم. در افسانه های پریان تقابلها به شکل تخفیف یافته تری نشان داده میشوند و درون مایهها را به صورت ضعیفتری نسبت به اسطورهها انتقال میدهند. داستان پریان با جای بازی بیشتر نسبت به اسطورهها میتواند نقشها را شکل دهند و در آن، جای گشتها را با آزادی بیشتر میبینیم. به علاوه در اسطورهها ما با ساختاری منطقی، که نتیجهی منطقی را از تقابل به دست میدهد روبرو هستیم. حال آنکه در افسانه های پریان، آرمان پردازی های انسان حضور یافته و معمولاً در پایان با صحنه دلخواه قهرمان و خوشی مواجه هستیم. (پراپ،1371)
بُن مایهی تلاش برای رسیدن به زندگی جاودان را در یکی از افسانه های لری نیز میتوان یافت. در این داستان نیز شخصی از دیار پدر و مادر خود رخت بر میبندد و به دنبال زندگی جاودان (جایی که در مرگ نباشد) رهسپار میشود. در راه به شهرهای مختلف میرسد در گفتگو با ساکنان درمی یابد که در این شهرها نیز مردم میمیرند، پس جستجوی خود را ادامه میدهد. در ادامه داستان به غاری میرسد برای استراحت وارد آن میشود که با دنیایی دیگر آشنا میشود، مَرغ زاری پر از درخت و میوه که هرچه میخواهد هست مدتها در آنجا میماند تا اینکه دو فرشته نزد او میآیند و به او میگویند: که هفتاد هزار سال است که در این جا زندگی میکند، اکنون نوبت مرگش فرا رسیده و باید از آنجا برود. جوان شروع به اعتراض میکند و میگوید این جا تنها جایی بود که در آن از مرگ نشان نیافتم. دو فرشته یک عینک، عصا و سه عدد سیب به او میدهند تا راهی جهان فانی شود. پس از عبور از دهانهی غار جوان بلافاصله پیر میشود از عینک و عصا کمک میگیرد و در راه آن سیبها را میخورد. در این بین به سه نفر میرسد که در حال حفر کردن قبری هستند. آنها منتظر او هستند. به او میگویند که این قبر توست جوان پایش لغزیده و به درون قبر میافتد و میمیرد.
در این داستان هم مانند اسطورهی گیل گمش شخصی به طلب زندگی جاودان شهر و دیار خود را ترک میگوید و از جاهای مختلف میگذرد و از آنها سراغ زندگی جاودان را میگیرد که در آنها یافت نمیشود جوان سرانجام به باغی میرسد که در آن میتواند بدون مرگ به زندگی ادامه دهد اما بالاخره مجبور به ترک آن جا میشود. مانند گیل گمش که در مَرغ زار اوتناپیشتیم زندگی بدون مرگِ آنها را میبیند اما باید به سرزمین خود برگردد. جوان در راه در مییابد که مرگ سرانجامِ محتوم اوست و از آن گریزی نیست به مانند گیل گمش که گیاه زندگی را از دست میدهد و در مییابد که مرگ سرنوشت قطعی او میباشد. [..] میل به جاودانگی (نامیرایی) در همهی موارد مشترک است. ویژگی گیل گمش که دو سوم از وجودش از خدایان است به او شخصیتی اسطوره ای میدهد، در حالی که زیبای ملک جمشید و شاید جستجو گر بودن جوان که میتواند صفت بارزِ آنها تلقی گردد، در مقابل وجههی اسطوره ای گیل گمش کم رنگتر مینماید. جستجوگری و پرتلاشی و پیرو آن رسیدن به جایی که در آن زندگی جاودان و جود دارد از دیگر عناصر مشترک سه روایت میباشد، گر چه حوادث و مکانها و سختیهای را ه طی شده علی رغم مطرح بودن، در داستانها به شکلهای مختلفی بیان شده و ملک جمشید و جوان جویای مرگ نسبت به گیل گمش از وقایع و موانع سهلتری عبور میکنند. مختاریان حضور عشق در افسانه های ایرانی را تحت تأثیر ارتباط فرهنگی با بینالنهرین میداند و آن را جنبه ای فرعی در داستان میداند. به روایت یانیک بلان (1380) از اسطورهی گیل گمش دل سوزی و شاید دلبستگی همسر اوتناپیشینم به گیل گمش است که شوهرش را ترغیب به دادن گیاه زندگی به گیل گمش میکند. در داستان ملک جمشید هم پری با دیدن زیبایی ملک جمشید مجذوب او میشود و سپس به او یاری میرساند. از شباهتهای دیگر اسطوره ه ای گیل گمش با افسانه های مطرح شده، از دست دادن عنصر گیاهی حیات بخش است که در نهایت با این اتفاق قهرمان روایت، سرنوشت محتوم خود یعنی مرگ را میپذیرد. ملک جمشید نیز در راه میرا بودن تمام انسانها را درمیابد، پیرزن (نمایندهی زنان) و شکارچی (نمایندهی مردان) هستند که دست آخر خواهند مُرد.
از ویژگی مشترک مهمی که میان اسطورهی گیل گمش و افسانههای یاد شده وجود دارد، عنصر گیاهی به عنوان منبع زندگی جاودانی است. در اسطوره گیل گمش آن را مانند گلی سرخ که در بستر دریا میروید و دارای خارهای فراوان است معرفی میشود. نام این گیاه [که] گیل گمش را مصمم به یافتنش میکند: «مرد- سالخورده – دوباره جوان شد» (بلان،141،1380) در افسانهی ملک جمشید سیبها به عنوان عنصر گیاهی جوانی بخش پیر مرد سال خورده را دوباره جوان میکند. در افسانهی دیگر نیز جوان در باغی پر از میوه زندگی بدون مرگ را تجربه کرد. از شباهتهای بسیار نزدیک اسطوره با افسانهی گیل گمش، نزدیکی شکل ظاهری موجودی که گیاه حیات را از گیل گمش میرباید و پیر مردی که سیبهای حیات بخش ملک جمشید را میخورد میباشد در اسطوره به صورت موجودی که حلقهوار میخزد [مار] و پس از خوردن گیاه پوست انداخته و جوان میشود یاد شده، پیر مرد افسانه به صورت خمیده و گوژپشت، که چهار دست و پا راه میرود توصیف شده است. این شباهتها و نزدیکیها علاوه بر وجود بن مایه ای مشترک، یاد آور تاکید استراوس بر هم جواری و نقش تکمیلی اسطورهها و افسانهها میباشد.
در افسانهی ملک جمشید او دارای اسب خوبی است که در اواخر داستان او را به محلی که پری در آن زندگی میکند بر میگرداند. در فرهنگ هند و اروپایی اسب از نماد های مهم میباشد. این ویژگی در افسانه ای لرستان نیز نمایان است در برخی افسانهها حضور اسب و نقش آن پر رنگ میباشد و در برخی دیگر کم رنگ. در نزد اقوام کاسی که سرزمین کنونی لرستان بخشی از استقرارگاه این قوم بوده است، اسب جایگاه پر اهمیتی داشته است. از نقش مایه های اشیاء برنزی لرستان، نقش اسب میباشد و نیز اشیائ مربوط به زین و برگ اسب، که به وفور در این منطقه به دست آمدهاند. اشیاء مربوط به زینوبرگ اسب در قبرهای حفاری شده نیز خود نمایی میکنند بسیاری از این اشیاء را نماد تلقی از اسب، به عنوان انتقال دهندهی انسان به جهانی دیگر دانستهاند. در فرهنگ معاصر لرستان نیز اسب همچنان از جایگاه پر اهمیتی برخوردار بوده است. وجود نقش مایهی اسب و سوار آن بر سنگ قبرها و حضور این حیوان در مراسم سوگواری (اسب کتل شده) همگی در پیوند اسب با انتقال به جهانی دیگر است. در افسانه ملک جمشید نیز، عزرائیل پس از گرفتن جان ملک جمشید او را بر گردهی اسبش قرار میدهد و اسب او را نزد پری (جایی که زندگی جاودان وجود دارد) بر میگرداند.
از دیگر عناصر محلی افسانه میتوان به شکار و شاخ شکار اشاره نمود. شکارچی به ملک جمشید میگوید زمانی که آن تنگه (دره) ی بالایی از شاخ شکار پر شود، آنگاه خواهی مرد. در فرهنگ مردم لرستان شکارچی پس از انداختن چوب هزاره، یعنی کشتن هزار شکار، زمان مرگش فرا خواهد رسید. در اینجا، پر کردن تنگ بالایی از شاخ شکارها میتواند تصوری از انداختن چوب هزاره باشد. انجام این کار مستلزم سپری کردن سالیانی بسیار است و در واقع شکارچیان در سنین بالا ممکن است که به این مرتبه برسند، زمانی که مرگ در کمین انسان کهنسال نشسته است.
پری از دیگر عناصری است که در فرهنگ محلی حضوری پر رنگ دارد. داستانهای پیرامون آن آمیزه ای از ترس و هیجان را برای ما در بر دارد. کسانی هستند که امروزه نقل پری داری یکی از اجداد خود را به یاد دارند؛ و نیز درمانگرانی که نیاکان آنها از برکت ارتباط با پریان، دارای بهره (فره) ای خاص در درمان بعضی بیماریها شدهاند که این بهره از طریق وراثت به آنها رسیده است (بری مثال میتوان به کسانی که در باور عامه دارای قدرت درمان بیماری زردی (یرقان) هستند اشاره نمود). حضور پری در باورهای ایرانی قابل رد یابی و مشخص است. زهره محمدیان مغایر در مقاله ای ضمن نشان دادند رابطهی پریان ایرانی با آپسارا (آب چهره) ی هندی یکی بودن آنها رانشان میدهد، به همان نحو که روزگاری اقوام هند و ایرانی از یک ریشه جدا شدهاند. «در افسانه های سحر آمیز ایرانی پری با کوزه ای آب در دست، در خزینه حمام، نشسته بر لب چشمه، کنار جزیره ای وسط دریا و... وارد افسانه میشود» (محمدیان مغایر،1384،110). در افسانه ملک جمشید نیز پری در کنار چشمه ای خانه دارد و با ورود خود به افسانه قهرمان را یاری میکند. آنچه در اینجا مهم است وجود پری به عنوان عنصری از فرهنگ ایرانی است که ویژگی منطقه ای افسانه را پر رنگ میکند.
اندیشناک بودن ملک جمشید در باره ی پدر و مادر، نیز میتواند به عنوان خصلتی محلی –مذهبی مورد بررسی قرار گیرد. اهمیت والدین در فرهنگ بومی و نیز توصیه های مذهبی در این مورد مسئله را بیشتر روشن میکند.
افسانه دیگر که در گویش لری رواج دارد نسبت به افسانه ملک جمشید، تغییراتی را نشان میدهد در این افسانه از اسب ملک جمشید خبری نیست، به جای برخورد ملک جمشید با پیرزن و شکارچی، او به شهرهای مختلف سر میزند. از باغی که در آن خبری از مرگ نبوده رانده میشود و عینک، عصا و سیب را به عنوان لوازمی که در راه ممکن است به کارش آیند حمل میکند. برخی از این عناصر همچون عینک نشان از جدیدتر بودن این روایت از میل به زندگی جاودان است. در آخر جوان میمیرد و خبری از بازگشت دوباره او به سرزمین بی مرگی نیست، در حالی که ملک جمشید دوباره به آنجا برمیگردد. این ویژگی آخر شاید در پی تحولات فرهنگ و تغییر دیدگاهها نسبت به مسائل زندگی باشد و حاصل تلاش راویان افسانه برای امروزی کردن و عقلانی شدن افسانه باشد.
نکته قابل تأمل دیگر همسانی افسانه های موسوم به پارچا در زبان لکی و افسانه های هندی که در مجموعهی پانچا تنترا (کلیله و دمنه) گرد آمدهاند میباشد. با توجه به شباهت و هم ریشگی فرهنگهای هندی و ایرانی، این تشابه در افسانهها نیز میتواند به عنوان موضوع پژوهشی مستقل مطرح باشد.
نتیجه گیری :
بر اساس آنچه تاکنون گفته شد با استفاده از الگوی ارائه شده توسط استراوس در جهت بررسی ساختاریِ رابطهی افسانهها و اسطورهها و استفاده از آن به عنوان گونه ای طبقه بندی میتوان افسانه های پریان را بر اساس شباهت ساختاری و محتوا با اسطورهها در ذیل آنها طبقه بندی نمود.
در اینجا ضمن تلاش برای نشان دادن کاربردی بودن این الگو، به تفاوتها و شباهتهای اسطورهها و افسانهها اشاره شد.
از دیگر نتایج به دست آمده، میتوان به ویژگیهای بومی و محلی افسانهها اشاره نمود. در افسانه های آورده شده حضور عناصری از فرهنگ محلی مانند اسب، شکار، پری و... توضیح داده شد. علاوه بر آن میتوان شباهتها را به عنوان نشانههایی از اخذ و تبادل فرهنگی میان اقوام در نظر گرفت.
افسانهها بستری برای تخیل و تحقق امیال آدمی مهیا ساختهاند، در اینجا گرچه موضوعی حقیقی نقل میشود ولی قهرمان به گونه ای شگفت انگیز و فراتر از قواعد و حقایق موجود در جهان واقعی خواستههایش را محقق میبیند و بر مشکلات پیروز و پایانی خوش را رقم میزند.
به هر حال افسانهها با روایت نمودن بن مایههایی اسطوره ای، در کنار اسطورهها ادامه مییابند و به قول استراوس نقش تکمیلی برای هم ایفا میکنند. افسانه خصوصیات منطقه ای را نیز نمایش میدهند، روابط فرهنگی ملل را مینمایانند، شباهت بسیار افسانه ملک جمشید و اسطورهی گیل گمش، از نمود های ارتباط دیرینهی دو فرهنگ ایرانی و بینالنهرین است. نتیجهی مهم این گفتهها جلب توجه ما به ادبیات شفاهی و افسانههاست، که در آینهی آنها فرهنگمان را بیشتر بشناسیم.
منابع: در دفتر روزنامه موجود و مثبوت میباشند.
* این مقاله با عنوان «روایتی محلی از اسطورهی جهانی میل به زندگی جاودان (بی مرگی)» در دوره پیشین همایش «کله باد» در خرم آباد ارایه گردیده است.
سلام داداش وبلاگ خوبی داری اگه خواستی وبلاگ منو لینک کن بعد بگو منم وبلاگ تو رو لینک کنم
http://andishehekhoramabad.blogfa.com این وبلاگ از طرف بنده حقیر مدیریت میشود هرچند از خرم اباد دورم ولی با تمام وجود افتخار میکنم که لرستانی ام و لر امیدوارم قطره ای باشد برای معرفی لرستان خصوصا شهر خرم اباد.تقاضا دارم اگه نوشته ای یا نقدی یا ...هر چیزی که باعث سر بلندی خرم اباد ومعرفی شهرمان و فرهنگان باشد در اختیار بنده قرار دهید که ان را نشر کنیم....
با سلام و عرض ارادت خبر انتشار قريب الوقوع اولين تاريخ شفاهي جنگ استان ايلام در خبرگزاري ها. به روزم و منتظر[گل]
بزرگ مرد با سلام وب سایت کوههای لرستان را لینک بفرماییدwww.lorestanmountains.ir
http://tamishe.ir/showthread.php?tid=34122 سلام لطفا یه سری به ما بزنید امیدوارم عبادات شما مورد قبول درگاه الهی واقع شده باشد. دوست عزیز در لحظات نورانی افطار من و دیگر دوستان را از دعای خیر خودتان بی بهره نگذارید. تشکر التماس دعا
درود بر هرچی لر با غیرته، وبلاگ پژاره ( گالری تصاویر خرم آباد و لرستان) شما رو لینک کرد، در صورت تمایل شما هم پژاره رو به آدرس http://pezhare.mihanblog.com/ لینک نمایید.
!!!( با سلام؛ هدف از ایجاد این وبلاگ http://andishehekhoramabad.blogfa.com فراهم کردن یک اتاق فکر مجازی می باشد که در آن کاستی ها و چالش های پیش روی فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی استان لرستان به بحث گذاشته می شود و با بررسی های کارشناسانه راهکارهایی جهت کاستن از موانع پیشرو و نیز ابعاد مختلفهً توسعه استان به اجماع و هم اندیشی گذاشته می شود. باشد که گامی در جهت رفع موانع و مشکلات استان برداشته شود و زمینه برای نائل گشتن به توسعه پایدار فراهم گردد. با سپاس)
با سلام و احترام دعوتيد به خوندن دو دوبيتي از من. منتظرم
سلام اگه دوس داشتی اطلاع بده تا تبادل لینک کنیم
هموطن عزیز امید که هماره به شادابی بلوط و سرسبزی بید باشید. از مطلب ارزشمندی که گذاشته بودید بهره بردم .امید که هماره سربلند و پیروز باشید